علل رکود فرهنگ و تمدن اسلامی
تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي
دانشجو معلم

فرهنگ و تمدن اسلامی با وجود محاسن و پتانسیل های بسیار قوی جهت پیشبرد اهداف عالیه اسلامی همیشه در معرض خطر و کید و مکر معاندین و دشمنان اسلام بوده و هست بنابراین ضروری به نظر می رسد که جهت آسیب شناسی تمامی راههایی را که دشمنان جهت خدشه دار کردن این فرهنگ تام و اصیل نشانه گرفته اند شناسایی نموده و در کنار شناختن آفتها راههای مبارزه را نیز بشناسیم در این لازم به نظر می رسد مروری بر گذشته تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی داشته باشیم تا علل رکود و تنزل این فرهنگ اصیل را مورد ارزیابی قرار داده و در جهت تقویت آن گام برداریم در این راستا از جمله مواردی که جزء علل رکود محسوب می شوند عبارتند از:

 

1- تهاجم دشمنان خارجی

از جمله علل مهم انحطاط تمدنها هجوم دشمنان خارجی را می توان نام برد این تهاجمات چه به شکست بیانجامد چه پیروز شوند موجب  آشفتگی های فراوان خواهد شد که در نهایت اسباب انحطاط را فراهم خواهند نمود. از جمله حملات ویرانگر که موجبات تاخیر در پیشرفت مسلمین را فراهم کرد یورش ویرانگر مغول و جنگهای صلیبی را می توان نام برد.

در سال 490 ه . صلیبیون پس از تلاشهای فراوان و گشودن سیسیل به قصد تصرف بیت المقدس وارد سرزمینهای اسلامی شدند.[1] بنا به دلایلی چند از جمله اختلافات و ضعف امرای مسلمان و کثرت سپاه صلیبی، ابتدا شهرهای مهم سواحل مدیترانه مانند انطاکیه بدست سپاه صلیبی افتاد. دو سال بعد یعنی سال 492 ه سپاه صلیبی از اختلهفات داخلی امرای شام استفاده نموده وارد بیت المقدس شدند و صفحه ای سیاه در تاریخ بنام خود رقم زدند و کشتار عظیمی در شهر به راه انداختند. چند سال بعد صلیبیون کنترل بخش بزرگی از شام به غیر از دمشق و حلب را به دست گرفتند، ایشان برای حفظ موقعیت خود به تشکیل چهار دولت در شهرهای رها، انطاکیه، طرابلس و بیت المقدس دست زدند و تا سال 1291 م در این نواحی حضور داشتند.[2]

این جنگها نتیجه تحولات داخلی اروپا و اوضاع و احوال حاکم برآن بود که روحانیون مسیحی با مهارت خاصی آن را به جهان اسلام منتقل کردند.[3] جنگهاي صلیبی که دویست سال به طول انجامید نتایج مختلف و مثبتی در ابعاد مذهبی، سیاسی، اجتماعی، نظامی، اقتصادی و علمی و فرهنگی برای اروپائیان در پی داشت.[4] از سوی دیگر مسلمین از این جنگها صدمات زیادی را متحمل شدند[5] که درکند شدن روند روبه رشد تمدن اسلامی نقش زیادی داشت. از جمله مضرات این جنگها می توان: صرف وقت و هزینه فراوان برای باز پس گیری سرزمینهای اسلامی، تلفات انسانی و خسارات مالی، گسترش نفوذ سیاسی برخی دول اروپایی مانند فرانسه [6] در سوریه و لبنان ، از دست رفتن موقعیت بازرگانی مسلمین در منطقه، و نیز برادرکشی در نتیجه اتحادهای سیاسی با صلبیون و بالعکس را نام برد.

زمانی که هنوز تهاجمات صلیبیان کاملا دفع نشده بود جهان اسلام با یورش بزرگتر مواجه شد (656- 616 ) این یورش که چهل سال به طول انجامید بزرگترین ویرانی در طول تاریخ را به وجود آورد.

این جملات به صورت یک رشته تهاجمات پی در پی صورت گرفت و هر بار قسمتهای بیشتری از سرزمینهای اسلامی مورد تاخت و تاز قرار گرفت و قومی وحشی سراسر ممالک اسلامی را در نوردیدند و تمام آثار فرهنگ و تمدن آن را از بین بردند.[7]

هجوم و استیلای مغول ضربات جبران ناپذیری بر فرهنگ و تمدن اسلامی مخصوصا در ایران وارد آورد که ضربه ای مهلک و بازدارنده به تمدن اسلامی بود. قتل عام نیمی از جمعیت و کشتار انسانهای بیگناه و غارت و سوزاندن و ویرانی شهرها و کتابخانه ها باعث شد که « اولا هزاران جلد کتاب نفیس به کلی از بین برود و در نتیجه قرنها تحقیق و تفکر زایل شد و تنها اسامی و عناوین بعضی از آثار  مفقود در پاره ای از کتب باقی می ماند. ثانیا هزاران مدرس و ادیب و نویسنده و دانشمند کشته شدند و عده قلیلی که توانستند جان به سلامت برند به هندوستان و آسیای صغیر مهاجرت کردند ثالثا مساجد و تكایا و اماکن مقدسه و مکاتب و مدارس به دست عده بی شماری کن فیکون شد و به کلی از بین رفت».[8]  در نتیجه این جملات پیشرفتهایی که در علوم مختلف در ادوار ماقبل صورت گرفته بود متوقف و تنزل و انحطاط آغاز شد، همچنین انشای فارسی پر از تکلف و تصنع گردید.[9] غیر از اینها انحطاط  اخلاقی جامعه و سرخوردگی و ضعف روحی مردم را در پی داشت.[10] در زمینه اقتصادی رکود و کاهش زمینهای مستعد کشاورزی و کمبود مواد غذایی را موجب گردید.[11]

 

2- اشرافی گری و حکومت های خودکامه و دورشدن خلافت از معیارهای اصیل اسلامی

عصر پیامبر دوره ساده زیستی و بیآلایشی و دوری از تجمل بود و سیره و منش آن حضرت سرمشق و الگوی مسلمانان به شمار می رفت. ولی با رحلت آن حضرت و انحرافی که در جریان سقیفه روی داد و تحولات بعدی مخصوصا بعد از عصر فتوحات، موجب ایجاد اشرافیتی جدید در اسلام شد و با گذشت ایام سادگی و ساده زیستی سالهای اولیه اسلام کم کم از بین رفت. به دنبال فتوحات، سیل ثروت سرزمینهای مفتوح به سوی مدینه جاری شد. این ثروتها که بدون در نظر گرفتن اصل عدالت و مساوات بین مسلمانان تقسیم می شد موجب ایجاد این اشرافیت شد. سهم افراد دارای سابقه در پذیرش اسلام و شرکت در غزوات مانند بدر كه همراه پیامبر بودند بیشتر از سایرین پرداخت می شد، در مقابل حقوق تازه مسلمان مخصوصا غیر عرب نادیده گرفته شد. به این دلیل برخی از همین سابقین در اسلام از ثروت و مکنت زیادی برخوردار شدند. این امری طبیعی که هر که پول فراوان و بی حسابی بدست آورد زندگی خود را در خوراک، پوشاک و تجملات تغییر و توسعه می دهد، شامل ایشان نیز شد.  این رجال متمول پس از بدست آوردن ثروت بیکران درصدد برآمدند از لذتهای مادی و معنوی به مقدار ممکن استفاده نمایند. [12]

همین اشرافیت جدید زمانی که امام علی(ع) بعد از مدتها، اداره امور خلافت را بدست گرفت در مقابل اصلاحات او به مقاومت و جبهه گیری پرداختند و در نهایت جنگ داخلی را به جامعه اسلامی تحمیل نمودند تا موقعیت خود را حفظ کنند، سراسر نهج البلاغه پر است از مذمت این افراد.

یکی دیگر از مهمترین عوامل مهم عقب ماندگی مسلمین وجود زمامداران نالایق و رهبران خود کامه و گمراهی است که بر جامعه اسلامی حکومت می کردند. رهبری نادرستی که از سوی ایشان و عمالشان بر جامعه اسلامی صورت می گرفت مهمترین عامل رکود و عقب افتادگی مسلمین به شمار می رود.  به دليل رهبری های نادرست و وجود رهبران فاسد و نالایق بود که تمد ن اسلامی با انحطاط مواجه شد. به خاطر اهمیت رهبری است که شیعیان معتقدند امام بایستی منتخب از ناحیه خداوند و از مقام عصمت برخوردار باشد.[13]

انحراف مسلمانان در جریان سقیفه موجب شد تا در دوران بعد شکاف عمیقی بین مردم و فرمانروایان پدید آید، وجود این حکام سبب شد تا مسلمانان مدتها شاهد تطبیق نادرست قوانین غیر اسلامی به جای قوانین اسلامی از سوی دولتهای اسلامی باشند. [14]

اسلام در آغاز پیدایش و تشکیل دولت در مدینه دو عنصر دیانت و سیاست را با هم ترکیب نمود ولی اندکی بعد در عصر اموی این ویژگی از میان رفت و معاویه سیاستی خلاف دیانت در پیش گرفت. با چنین روشی حکومت ماهیتی پادشاهی به خود گرفت و حاملان و حافظان اسلام از صحنه سیاست و اداره جامعه کنار گذاشته شدند. و حکومت در دست سیاستمدارانی قرار گرفت که از روح اسلام و ارزشهای اسلامی بیگانه بودند و تنها بدان تظاهر می کردند و اندکی بعد این را نیز کنار گذاشتند.[15]  و بصورت آشکاربه اعمال منافی شرع پرداختند، دمشق شاهد استقرار دربار مجلل و با عظمتی شد که ظرافت تشکیلات و تجملات آن از همان آغاز نشان آشکاری از حکومت سلطنتی به سبک شرقی داشت.[16] در زمان بنی امیه انحرافات بسیاری در اسلام روی داد از جمله اعمال ضد اسلامی ایشان، ماجرای کربلا، حره و ویرانی کعبه بدست ایشان را می توان نام برد. در عصر عباسی این انحرافات هر روز بیشتر می شد. حتی کار بدانجا کشید که خلفای عباسی به آهنگ سازی پرداختند [17] و مجالس شب نشینی ترتیب می دادند.

در این عصر شاهد ایجاد حکومتهای کوچک و محلی می باشیم که خود در دراز مدت موجبات ضعف مسلمین را پدید آورد. امرا و حکام کم کم موقعیت خود را تحکیم می کردند و اندک اندک به فکر استقلال می افتادند از این رو حکومتهای کوچکتری در سراسر امپراطوری اسلامی تشکیل شد. این امر یک سلسله نتایج زمان بر را در پی داشت و قدرت نظامی اعراب را کاهش داد [18] که خود عامل انحطاط تمدن اسلامی به شمار می رود. با این اوصاف حکومتهای اموی و عباسی بر اساس خود کامگی شکل گرفت که با معیارهای اصیل اسلامی فاصله زیادی  داشت و دادن اختیارات تام به افراد بدون صلاحیت موجب برتری طلبی ایشان و درنهایت استقلال شد که از عوامل ضعف به شمار میرود.[19]

در این دوره حکومت کاملا ازمعیارهای اسلام راستین فاصله گرفته بود برای مثال خلیفه صاحب اختیار مطلق جامعه بود و با خود کامگی حکومت می کرد. اسلام با خود رای بودن مخالف و بنای حکومت را بر اصل مشورت قرار داده بود چنانچه در طول حیات پیامبر و نیز در دوره خلفای راشدین این اصل رعایت می شد. با قدرت یابی بنی امیه و بنی عباس مسائل شکل دیگری گرفت.. ایشان با خودکامگی و استبداد به حکومت پرداختند و از راههای مختلف به توجیه و حفظ قدرت خود پرداختند. لذا همه چیزدر جامعه مبتنی بر استبداد و اراده حاکم شکل می گرفت، در چنین جوامعی انتظار پیشرفت امری محال است لذا باید گفت که این پدیده یکی از عوامل عمده در انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی و انحراف از سیره نبوی است.

خلفا بیت المال را که جزء اموال عموم مسلمین بود متعلق به خود می دانستند لذا ثروت زیادی برای خود اندوخته بودند و به ریخت و پاش و اسراف و تبذير و گشاده دستی می پرداختند.

امویان و عباسیان سراسر زندگیشان را غرق در تجمل و فساد بودند، تخت های طلای مرصع نشان و آبنوس و عاج، صندلی ها و شمعدانهای طلا، پرده های زربفت و حریر و...  شب نشینیها و مجالس لهو و لعب نشان دهنده انحراف حکومت از مسیر اصلی آن می باشد. به جرات می توان گفت : اشرافی گری و گرایش به تجمل در زندگی خوراک، لباس، خانه و .... که توسط حاکمان خودکامه در جامعه رواج می یافت و نیز بدعتها و انحرافاتی که درنظام ارزشي اسلام ایجاد شد و نیز سرکوب مخالفان موجب کنار گذاشتن ارزشهای اصیل اسلامی و مسخ بسیاری از تعالیم عالیه اسلام شد.

3- تحجر گری و محدودیت های سیاسی و اجتماعی:

یکی دیگر از عوامل داخلی رکود تمدن اسلامی تحجر است. تحجر معانی متعددی دارد که از آن جمله می توان به ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزشهای حقیقی و متعالی اشاره کرد که بیشتر درحوزه اندیشه و تفکر رخ می دهد. در قرآن مجید از تحجر به عنوان مانعی برای شناخت حقیقت یاد شده است.[20]

تحجر علت عدم پذیرش حق و گرایش به کمال و سعادت واقعی است و مانعی جدی در شکوفایی اندیشه دینی و ایجاد تعامل مثبت نظری و عملی با حقیقت، معرفت، حکمت، حکومت، مدیریت و سیاست و حتی معیشت است و متحجران از اسلام جزآموزه های بسته، رسوب یافته و انعطاف ناپذیر در برخورد با اقتضائات زمان و مکان و تغییر موضوع و محمولها ندارند و هرگز پذیرایی فقر و اندیشه و عمل خویش و بازشناسی و بازنگری فکر و فعل به اصطلاح اسلامی خود نیستند و همواره راکد و تحول ناپذیرند. [21]

اعمال محدودیت نسبت به فرق و گروههای مختلف نیز مانع عمده ای در رشد و پیشرفت تمدن اسلامی بود. اولین محدودیتها در زمان خلفای راشدین نسبت به مخالفان اعمال شد از جمله می توان تبعید ابوذر غفاری را مثال آورد. پس از شهادت حضرت علی (ع) تعقیب  و سرکوب شیعیان به شدت از جانب بنی امیه اعمال شد و دراین راه از هیچ جنایتی فروگذار نکردند بنی امیه شدیدا در مقابل آزادی گفتار و افکار مقاومت می کرد و از هر راه ممکن جلو افکار مخالفان را می گرفت این فشار و خفقان نسبت به سایر مخالفان نیز اعمال می شد. این روند در عهد بنی عباس شدت بیشتری یافت و عامل کندی فعالیتهای وابستگان به این مذهب شد.[22]

غیر از این طرفداری خلفا از مکاتب و فرق که بیشتر جنبه سیاسی داشت به تدریج مسلمانان را دچار چند دستگی و اختلاف و درگیری کرد. [23]

انحطاط علم و تمدن اسلامی از زمانی در سرزمینهای اسلامی آغاز شد که متعصبان اهل سنت و حدیث  و فقیهان [24] با تکیه بر حمایتهای خلفا و امرا بر رقبای خود که بیشتر فلاسفه، حکیمان و عالمان  بودند، پیروز شدند. یعنی از اوایل قرن چهارم این امر نتیجه غلبه عناصر ترک بر دستگاه خلافت بود که از سادگی و تعصب بالایی در مذهب خود برخوردار بودند. این امر فرصت خوبی برای آزار صاحب نظران و فلاسفه به وجود آورد، سخت گیری به مخالفان و اهل ذمه که در شمار ناقلان علوم بودند عاملی مهم در تسریع این انحطاط به شمار می رود. قدرت یافتن محدثان [25] متعصب و متحجر مخالف علم نیز مزید بر علت شد واز این زمان تکیه بر نقل ونص اهمیت یافت  و جای اجتهاد و عقل و تحقیق علمی ر  گرفت و متفکران در شمار ملحدان و زنادقه به شمار رفتند. از این دوره دیگر شاهد ظهور کسانی مانند ابن سینا ، زکریای رازی ، فارابی ، ابوریحان بیرونی در صحنه علم و دانش نیستیم و علومی مانند طب ، طبیعیات، ریاضیات و منطق روبه انحطاط نهادند.[26]

 درتسریع این امرشرایط نامساعد سیاسی و اجتماعی بی تاثیر نبود، «پس از استقرار سلطه امیرالامرایی ترکان بر بغداد در نیمه سده سوم هجری و کوتاه شدن دست رجال علمی وسیاسی ایران از دخالت در امور حکومت و آغاز مبارزه با افکار آزاد و طرد معتزلیان و سختگیری بر شیعیان و رواج فکر اشعری به تدریج فضای باز و جو آزاد علمی و امنیت فکری واستقلال مالی دانشمندان در بغداد ، بزرگترین مرکز سیاسی فکری دنیای اسلام جای خود را به تنگ نظری های عقیدتی و ناامنی های فکری ... »[27] داد در مسیر این انحطاط انقراض سلسله های حامی علم نیز مؤثر بود، عصر سامانی و آل بویه دوره رنسانس اسلامی است که از درخشان ترین اعصار فرهنگ و تمدن اسلامی و برخوردار از نو آوری علمی بود که تاکنون مشاهده نشده است. فرمانروایان این دو خاندان دانشمندان را در کنف حمایت خود گرفتند و مردم را به فراگیری دانش تشویق می کردند. ولی این دوره شکوه چندان نپائید و با روی کار آمدن سلجوقیان روند سقوط آغاز شد. « در دوره سلجوقی در نتیجه تمرکز قدرت و از بین رفتن مراکز متعدد سیاسی و علمی و گزیدن یک مذهب رسمی و تقویت بی دریغ از آن به وسیله خواجه نظام الملک طوسی و زیرمتنفذ و رجل سیاسی و متعصب این دوره ، که تحمیل یک روش فکری خاص بود ، مراکز علمی و فکری آزاد ، استقلال خود را از دست داد و این عامل اثر نامساعد و بازدارنده ای در سیر اندیشه و متعاقب آن انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی را به همراه داشت. » [28]

از لحاظ سیاسی با پیشرفت دولت سلجوقی و تشکیل یک دولت واحد متمرکز و از بین رفتن حکومتهای محلی، رقابتهای مذهبی شدت بیشتری یافت. پادشاهان تازه مسلمان سلجوقی و غالب خلفای بغداد حنفی مذهب بودند و وزیر ایشان نظام الملک که شافعی مذهب بود سعی نمود با محدود کردن دامنه فعالیت سایر مذاهب یک وحدت مذهبی در سراسر قلمرو سلجوقیان ایجاد کند. با تائید و پشتیبانی ارکان دولت از روسای مذاهب، این دوره کمال قدرت و اشاعه مذاهب اهل سنت می باشد.

 

این دوره اگر چه از دیدگاه نظامی و گسترش قلمرو سرزمینهای اسلام پیشرفتهایی در پی داشت اما از جنبه علمی و فرهنگي روندی نابهنجار پیش گرفت چنانچه روحیه فرد گرایی و دانش پروری و وحدت ملی و دینی را خدشه دار ساخت و کاروان فرهنگ و تمدن اسلامی با همه توش و توانی که فرآهم آورده بود در نشیب تفرقه و تخریب و فرقه گرایی و خرافه پرستی افتاد  و با نشر عقاید صوفیانه روح جمع گرایی و توجه به ارزشهای اجتماعی که در همه بخشهای اسلام به خوبی دیده می شد تبدیل به روحیه گریز از جمع شد.[29]

در زمینه علمی در این عصر شاهد تاسیس مدارس نظامیه در شهرهای مختلف می باشیم که در دراز مدت خود عامل تحجر و مقابله با علوم عقلی شد. نمونه بارز و نماینده این نوع تفکر غزالی را می توان نام برد.. این عده ای مطالعه علوم غیر دینی و فلسفه را موجب سستی ایمان می دانستند.[30]

 

4- دنیا پرستی و انحطاط اخلاقی و انحراف از اسلام راستین:

انحراف فکری و علمی مسلمین از تعالیم عالیه اسلام و آلوده شدن به دنیا و تعلقات دنیایی یکی از مهمترین علل درونی انحطاط تمدن اسلامی بوده است. بعد از رحلت پیامبر(ص)، با وجود برخی انحرافات و دوری ازسادگی عصر پیامبر، برای مدتی مسلمین از تابش نور محمدی کم و بیش، گرم شدند ولی کم کم انحراف از مسیر اصلی اسلام در نزد مسلمانان پدیدارشد، برخی از عقاید و برنامه ها به غلط توجیه و در اعمال و رفتار عده ای فتور و نادرستی آشکار شد.[31] این امر نتیجه دوری  جامعه از مابع اصلی و معارف اسلامی و بیگانگی ایشان از سرچشمه زلال علم و فاصله گرفتن از مکتب اهل بیت پیامبر که مفسران راستین قرآن و اسلام بودند بود.[32] با محرومیت جامعه از منبع پر فیض اهل بیت (عليهم السلام) ورود فرهنگهای مختلف، آشنایی با ملل دیگر و سرازیر شدن ثروتهای سرزمینهای مفتوحه، مسلمانان از مسیر اصلی خود منحرف شدند.

با شهادت امیر المومنین حضرت علي(ع)  و روی کار آمدن معاویه دوران خوشگذرانیها و اسرافکاریهای مسلمین شروع شد و در عصر بنی عباس با شدت بیشتری ادامه یافت. در این دوره براثر ضعف ایمان و داشتن امکانات مادی فراوان و آلوده شدن رهبران و بزرگان جامعه، روح ثروت اندوزی و عیاشی و اسرافکاری به شدت رواج یافت که از شخص خلیفه و اطرافیانش تا تجار وسایر دست اندرکاران اداره کشور را سرگرم تجمل و عیاشی و خوشگذرانی کرد و موجبات انحطاط اخلاقی را فراهم آورد. سرگرم شدن مسلمانان به این امور و غفلت از مسئولیتهای فردی و اجتماعی در دراز مدت روح راحت طلبی، تن پروری و تجمل پرستی را برایشان حاکم نمود و موجب تباهی عزت و استقلال و شرافتشان شد. چنین ملتی به جای آنکه در راه بهبود جامعه و پرکردن شکاف اجتماعی تلاش نمایند و از همه امکاناتشان در جهت ایجاد جامعه ای سربلند استفاده نمایند، سرگرم غذای مطبوعتر، لباس فاخرتر، منزل مجلل تر و ... شدند که روح تحرک و تلاش را درجامعه از میان برد. این امر شکاف طبقاتی را بیشتر نمود و نارضایتی عمومی را افزایش داد و ازسوی دیگر فساد اجتماعی را دامن زد و جامعه را درسراشیب سقوط قرار داد. [33]

قرآن مجید آنجا که از علل سقوط ملل مختلف بحث می نماید علت سقوط را معلول رفتار ناهنجار ثروتمندان می داند که خوشگذرانی و عیاشی ایشان، نظام اجتماعی را از هم می پاشد. این حقیقت یکی از سنت های غیر قابل تغییر الهی است.[34]

رفاه زندگی منجر به فسق، فجور، عیاشی، بی بند و باری شده موجبات هلاکت و سقوط را فراهم میکند.

چنانچه می دانیم فتوحات در عصر اموی تکمیل شد و مردم سرزمینهای مفتوحه نیز با واسطه اسلام را بدون آشنایی با منابع اصلی آن پذیرفتند و بنی امیه بدعتهای مختلف را به نام دین در میان ایشان رواج دادند که بنام دین بود و این یعنی انحراف از مسیر اصلی اسلام.

غیر از این خلیفه به عنوان فرمانروای ممالک اسلامی کلیه درآمدها را در دست داشت و با استبداد هر طور که می خواست خرج می کرد. در درجه بعدی والیان، امیران و وابستگان خلیفه از این ثروتها استفاده می کردند و این درآمدها را صرف عیاشیها، ساختن کاخها و بناهای مجلل می کردند  که این امر موجب نارضایتی عمومی می شد و خلفا را مجبور به استفاده از راههای مختلف برای حفظ موقعیت خود می کرد، در چنین محیطی جاسوسی، کینه توزی، حسد، حیله گری و تملق و چاپلوسی رواج یافت و عزت نفس و آزادگی و مردانگی را از بین برد و صفات ناپسند را شایع کرد.[35]

ابن خلدون در مقدمه ضمن بررسی مراحل پیدایش و زوال حکومتها تجمل و آسودگی و سرگرم شدن به امور دنیایی را عامل انحطاط و زوال می داند که با هجوم بیرونی سقوط می کند. [36]

 سرجان گلوب، گرايش به دنيا بعد از رحلت پيامبر را مطرح ساخته،  مى گويد:

سي سال از وفات پيامبر كه گذشت، اكثر آنانى كه با پيامبر نشست و برخاست داشتند و او را درست شناخته بودند، وفات كردند و آن روحيه اي كه مسلمانان اول داشتند و تواءم با حماسه و احساسات دينى بود در نسل دوم، رو به سستى گذاشت. پسانداز اموال و خوشگذرانى و خريد كنيزان در زندگانى آن ها رواج يافت و محيط اسلامى، آميخته با اين گونه امور دنيوى گرديد. اختلافات و عصبيت قبيله اى، دوباره از سر گرفته شد و نزديك بود مسلمانان دوباره به همان روزگار جاهليت قبل از اسلام برگردند.[37]

 

او در جاى ديگرى چنين مى گويد:

شايد بهترين چيزى كه در اين نوشته تاريخى ما خيلى روشن خود نمايى مى كند فرق كلى و آشكارى است كه بين حضرت رسول و خلفاى راشدين او و بين حكمرانان عرب كه بعد از سى سال از وفات پيامبر، روى كار آمدند، ديده مى شود. خلفاى نخستين به دنيا بى اعتنا بودند و نسبت به دين، اخلاص داشتند و اين ها در پى عياشى و مال دنيا بوده، علاقه به خوشگذرانى داشتند... آيا نمى شود گفت كه مامون با آن شدت علاقه اى كه به تجملات زندگى داشت، خود بزرگ ترين دشمن اسلام بود[38]  به اين ترتيب روح اسلامى از جوامع مسلمان ، طرد گرديد و عملا متروك ماند.

 

 امام خمينى(ره) بزرگ احياگر اسلامى در اين زمينه مى نويسد:

اكنون ببينيم كه چه گذشته است بر كتاب خدا، اين وديعه الهى و ما ترك پيامبر اسلام (ص)، مسائل اسفانگيزى كه بايد براى آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت على (ع) شروع شد. خود خواهان و طاغوتيان، قرآن كريم را وسيله اى كردند براى حكومت هاى ضد قرآنى، و مفسران حقيقى قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم دريافت كرده بودند و نداى )انى تارك فيكم الثقلين) در گوششان بود با بهانه هاى مختلف و توطئه هاى از پيش تبين شده آنان را عقب زده و در حقيقت قرآن را كه براى بشريت تا ورود به حوزه بزرگ ترين دستور زندگانى مادى و معنوى بوده و هست، ازصحنه خارج كردند و بر حكومت عدل الهى كه يكى از آرمان هاى اين كتاب مقدس بوده و هست، خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا و كتاب و سنت الهى را پايه گذارى كردند؛ تاكار به جايى رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است. هر چه اين بنيان كج به جلو آمد كجى ها و انحراف ها افزون شد، تاآن جا كه قرآن كريم را - كه براى رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عائله بشرى، از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدى (ص) تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند و اين وليده به علم الاسماء را از شر شياطين و طاغوت ها رها سازد، و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اولياءالله معصومين (عليهم صلوات الاولين و الاخرين) بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند - چنان از صحنه خارج نمودند كه گويى نقشى براى هدايت نداد. كار به جايى رسيد كه نقش قرآن به دست حكومتهاى جائر و آخوندهاى خبيث بدتر از طاغوتيان وسيله اى براى اقامه جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالى شد. و مع الاصف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل، قرآن اين كتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد، و آن كه بايد وسيله جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگى آنان باشد وسيله تفرقه و اختلاف گرديد و يا به كلى از صحنه خارج شد. [39] 

حال با توجه به آن كه پويايى اسلام، از پويايى دستورهاى قرآن ناشى مى شود، كنار نهادن قرآن، چيزى جز كنار گذاشتن اسلام و متروك ساختن آن نيست. اما از طرف ديگر در اعصار اخير، غفلت از مسائل روز و ناآگاهى از مقتضيات زمان و كشيده شدن يكسره حوزه هاى دينى به سمت و سوى مسائلى كه غبار زمان بر آن نشسته و مربوط به گذشته مى باشد، و نيز تمايل بيش از حد و حتى تعصب نسبت به آن ها موجب فاصله گرفتن كانون هاى دينى از اقتضائات زمان حال گرديد، كه شهيد مطهرى اين گونه به آن اشاره مى كند:

علل و عوامل اين جريان بر كسى پوشيده نيست، چيزى كه نبايد كتمان كرد اين است كه جمود و ركود فكرى كه در قرن اخير بر جهان اسلام حكمفرما شد و مخصوصا باز ايستادن فقه اسلامى از تحرك و پيدايش روح تمايل و نگرش به گذشته و پرهيز از مواجهه با روح زمان، يكى از علل اين شكست به شمار مى رود. امروز جهان اسلام بيش از هر وقت ديگر نيازمند به يك نهضت قانونگزارى است كه با يك ديد نو و وسيع و همه جانبه از عمق تعليمات اسلامى ريشه بگيرد.[40]

اين موضوع مخصوصا در بين اهل سنت كه باب اجتهاد بسته بوده و چارچوب فكرى ثابتى بر حوزه هاى آنها حاكم است، به صورتى ملموس و آشكار به چشم مى خورد. باب اجتهاد از محاسن برجسته شيعه در تطبيق اسلام با زمان مى باشد.

آسيب نهاد روحانيت به عنوان مبلغان دينى و اشاعه دهندگان اسلام، از ديگر مواردى است كه در انزواى اسلام بين جامعه هاى مسلمانان نقش ‍داشته است. از جمله اين آسيبها نفوذ افراد روحانى نما در نهاد روحانيت و سوء استفاده از اسلام با به خطر انداختن اين دين مى باشد كه خطر بزرگ كوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال ناشايسته و اخلاق و روش ‍ انحرافى است و خطر بسيار عظيم آن در دراز مدت به مقامات بالا رسيدن يك يا چند نفر شياد كه با آگاهى بر علوم اسلامى و جا زدن خود در بين توده ها و قشرهاى مردم پاكدل و علاقه مند نمودن آنان به خويش و ضربه مهلك زدن به حوزه هاى اسلامى و اسلام عزيز است. [41]

و نيز از ديگر آفات اين نهاد مقدس، عوام زدگى است كه شهيد مطهرى اين گونه از آن انتقاد مى كند: روحانيت عوام زده ما چاره اى ندارد از اين كه هر وقت يك مساله اجتماعى مى خواهد عنوان كند، به دنبال مسائل سطحى و غير اصولى برود و از مسائل اصولى، صرف نظر كند و يا طورى نسبت به اين مسائل اظهار نظر كند كه با كمال تاسف علامت تاخر و منسوخيت اسلام به شمار رود و وسيله اى به دست دشمنان اسلام بدهد.

افسوس كه اين آفت عظيم، دست و پاها را بسته است و گرنه معلوم مى شد كه اسلام در هر عصر و زمانى تازه است: لاينفى عجائبه و لاينقضى غرائبه، معلوم مى شد كه حتى عميق ترين سيستم هاى اجتماعى عصر ما قادر نيست با آنچه اسلام آورده است رقابت كند. روحانيت عوام زده ما چاره اى ندارد از اين كه همواره سكوت را بر منطق و سكون را بر تحرك و نفى را بر اثبات، ترجيح دهد: زيرا موافق طبيعت عوام است.[42]

 

5- تقابل تمدن هاى اسلامى و غربى

اما در كنار اين عوامل داخلى و درونى كه به اختصار به گوشه هايى از آن اشاره شد، علل بيرونى و خارجى نيز در اثر عداوت ها و كينه هاى ديرينه رقيبان و مخالفان اسلام، دست اندر كار انزواى اسلام و انحطاط تمدن اسلامى و عقب ماندگى جوامع مسلمان گرديد؟ در همين زمينه به بررسى تقابل بين دنياى مسيحيت و جهان غرب با دنياى اسلام و ملل اسلامى مى پردازيم تا عداوت هاى دينى مسيحيت قرون وسطايى و به تبع آن غرب با اسلام و جوامع اسلامى و نيز ميزان و چگونگى تاثير گذارى آن ها را انحطاط تمدن وسيع اسلامى و عقب ماندگى مسلمانان آشكار گردد.

اولين برخورد اين دو دنيا و تولد تمدن اسلامى، مصادف با سده هاى 7 و 8 و 9 ميلادى بود كه منجر به پيروزيهاى چشمگير تمدن توپاى اسلامى و بسط و گسترش اسلام تا عمق اروپا گرديد. غرب در واكنشى كه نسبت به اين تهاجمات او خود نشان داد باعث آغاز جنگ هاى صليبى به مدت 200 سال گرديد كه به رغم خواست غرب، مبنى بر شكست سيطره و نفوذ و حضور اسلام به نتيجه اى مطلوب نرسيده و عقيم ماند.. در همين دوران بود كه غرب به علت تماس نزديك با جهان اسلام، بهره هاى فراوان از فرهنگ و هنر و علم و دانش مسلمين برد.

پس از اين دوران زاويه انحراف موجود در جهان اسلام - كه به آن اشاره شد - به شكل روشن، نمود پيدا كرد، باعث ايجاد سستى و آغاز ضعف و زوال از درون تمدن اسلامى گرديد. عوامل درونى دخيل در اين ميان زمينه انزواى قرآن و اسلام را در اين جوامع - كه اكنون ديگر فقط نام اسلام را به يدك مى كشيدند - فراهم آورد و تمدن اسلامى را در سراشيبى انحطاط قرار داد.

از سوى ديگر در همين دوران، غرب با آغاز رنسانس و كنار زدن قيد و بندهاى قرون وسطايى و دست برداشتن از دينى كه جز ظلمت و پريشانى، چيز ديگرى براى غرب تدارك نديده بود به هر حال به دنبال اين تغيير و تحولات در هر دو بلوك و تمدن كه يكى منجر به ضعف تمدن اسلامى و ديگرى باعث قوت تمدن غربى گرديده بود، حملات وسيعى از طرف غرب، عليه جهان اسلام - كه اكنون خلع سلاح شده بود و حربه موثر خويش از كف نهاده بود - آغاز گرديد. اين حملات كه بيشتر مبتنى بر شگردهاى موذيانه و فريب هاى شيطانى در راستاى دور ساختن بيش از پيش جوامع اسلامى از قرآن و اسلام و دامن زدن به فاصله ايجاد شده بين دنياى شرق و جوهره اسلامى آن بود، با نفوذ در پيكره جهان اسلام به تضعيف بيش از پيش آن پرداخت و در قالب استعمار، تبلور يافت.

به عنوان نمونه امپراتورى عثمانى كه در آن روزگار به عنوان تمدن اسلامى و نماينده آن محسوب مى شد از نمونه كشورهاى مسلمانى است كه در برابر اين تهاجمات وسيع غرب، تسليم شده، در كام تمدن غربى فرو رفت .به اين ترتيب تمدنى غير دينى شكل مي گيرد و با انقلاب صنعتى، تحولى بزرگ انجام مي دهد. غرب با تبليغ ناسيوناليزم منفى در جوامع شرق، مسلمانان را از هم دور مى كند و اتحاد را از بين مى برد، پديده اى به نام اسراييل را به وجود مى آورد تا انتقام جنگ هاى صليبى را از مسلمانان بگيرد. در اين برهه، غرب به تجزيه تضعيف امپراتورى عثمانى مى پردازد كه در نهايت با حركت مصطفى كمال (آتاتورك ) تبديل به جمهورى تركيه به عنوان يكى از اقمار غرب مى گردد. تركيه، نمونه و مثال بارزى از كشورهاى اسلامى است كه مورد تهاجم غرب قرار گرفته و اسلاميت خود را به كلى از دست داد آتاتورك با اجراى مو به موى سناريويى كه غرب آن را نوشته بود، با مبنا قرار دادن اصول لائيسيته به كنار زدن اسلام از صحنه اجتماعى و سياسى پرداخت، تا جايى كه در آوريل سال 1928 قانونى از طرف مجلس تركيه به تصويب رسيد كه تمامى عبارات و واژه هاى مذهبى قانون اساسى را حذف كرد.. و در 9 آوريل همان سال اين جمله كه دين رسمى تركيه، دين اسلام است حذف شد و از آن پس نمايندگان مجلس به جاى سوگند خوردن به قرآن به شرف خود سوگند خوردند. غرب به وسيله مصطفى كمال، اسلام را از تركيه گرفت و امروز ترك ها كه زمانى به تعبير گيبون، هركول و افروديت با شكوه و نيرومندى بودند به كارهايى پست در آلمان و اتريش ‍ و.... مشغولند. طنز شگفتى است: روزگارى، وين در محاصره ترك ها بود و حالا ترك ها در خيابان هاى وين و فرانكفورت، زباله ها را جمع مى كنند. [43]

به اين ترتيب امپراتورى عثمانى به عنوان يك كشور وسيع اسلامى در دامان غرب فرو غلتيد. دولتها و جوامع مسلمان ديگر نيز هم چون امپراتورى عثمانى همواره در معرض آماج حملات وسيع غرب بوده و يكى پس از ديگرى از پاى در آمدند.

 

6- تقابل دين اسلام و غرب

اما مطلبى كه در بحث تقابل غرب و جهان اسلام، در خور توجه است. موضع اسلام - و نه تمدن اسلامى - در اين ميان مى باشد. به رغم انحطاط جوامع به ظاهر اسلامى - كه نتيجه مستقيم دورى اين جوامع از جوهره اسلام ناب بود - دين مبين اسلام، كه جوهره آن در قرآن مجيد تبلور يافت، با رخنه در دل تمدن غربى و جذب دائمى طيف وسيعى از مردم غرب، تهديدى جدى براى تمدن غيردينى غربى محسوب مى گرديد.

اسلام، كه پاسخى به نداى فطرت آدمى و دينى منطبق با خواسته هاى ذاتى بشر است به رغم موضع تهاجمى خويش در قبال تمدن اسلامى، در برابر اسلام حالتى تدافعى به خود گرفت تا مانع از نفوذ آن در بطن تمدن غيردينى خويش گردد. سردمداران غربى - چه ارباب كليسا در قرون وسطى و چه خادمان تفكرات ضد دينى و يا ماديگرى در رنسانس و عصر حاضر - تمام تلاش خويش را مصروف كنترل اسلام و ممانعت از نفوذ آن به داخل جوامع غربى ساختند.

در همين راستا ممانعت از عدم شناخت صحيح آن توسط توده مردم به وسيله مخدوش جلوه دادن آن با تبليغات وسيع و همه جانبه كه توام با روانه ساختن سيل اتهامات عليه اين دين الهى گرديد، از اهم فعاليت هاى غرب به حساب مى آيد.

در دوران جنگ هاى صليبى و قرون وسطى سردمداران كليسا به خاطر حفظ منافع خويش و جلوگيرى از ترويج اسلام كه باعث كسادي بازار داغ معيشى آنان مى گرديد، سيل تهمت ها و افتراها را نثار اين دين ساختند، تا واقعيات اين دين را دگرگون نشان داده و دين عجين با اوهام خويش را بى رقيب در صحنه، نگاه دارند. پس از رنسانس نيز حاميان تفكرات مادى و دهرى و مخالفان و معاندان دين و مذهب از يك طرف و همه كسانى كه اسلام و تعاليم آن، منافع شان را تهديد مى كرد از طرف ديگر، به مبارزه با اين دين برخاستند. [44]

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:علل رکود فرهنگ و تمدن اسلامی, :: 11:7 :: توسط : حسن خیری

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانشجویی و آدرس hassan110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 43
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 44
بازدید کل : 26242
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1




همایون شجریان » آب، نان، آواز
دانلود کلوب
آگهی